من مهندس بوده‌ام دلدادگی شأنم نبود

تازگیهـا گـل ‌فروشی تـازه کـارم کـرده‌ای


عباس عظیمی هستم

کارشناس تست نفوذ و مشاور امن‌سازی شبکه‌های کامپیوتری

البته کارشناس بودم :) و این روزها از نقش مدیر پروژه و توسعه تجارت لذت می‌برم.


قضیه مربوط به یکی از جلسات اخیر می‌شه که با تیم تست نفوذ برای مذاکرات فنی وارد یه مجموعه امنیتی شدیم.

قرار بر مباحثه فنی و بررسی توانایی‌های تیم ما بود و چالش از زمانی شروع شد که یکی از کارشناهای مجموعه مربوطه وارد شد و می‌تونم بگم تقریبا به جز واژه سلام و صورت بی روح یا شاید اخمو چیزی به همراه نداشت. ابزارهایی نیاز داشتیم که با بی میلی و بی احترامی پاسخ گرفتیم!

اون جوان دوست داشتنی با رفتارش فضای اتاق رو تبدیل به اتاق بازجویی کرد! 

خب هم تیمی‌های من هم که تعریف کردن ازشون برام افتخار بزرگیه، هر کدوم تو حوزه خودشون صاحب نظرند و از نخبه‌های واقعی (تأکید می‌کنم واقعی) محسوب میشن. با قرار گرفتن تو این شرایط فضا رو تصور کنید که دوستانم رو پشت یک ماشین غول آسا می‌دیدم که دستشون در عرض کسری از ثانیه به سمت استارتر رفت و ماشین مخوف زرهی‌شون رو روشن کردند، راستش خودم هم همین کارو کردم و همه آماده جنگ شدیم. 


روزگار با ما یار بود و متشکرم از تجربه که به ما یاد داد چطور در کمال احترام تو این میدان رانندگی کنیم. بنابراین بعد از 10 دقیقه بدون بی احترامی به وضعیت مطلوب رسیدیم و جایگاه علمی و فنی خودمون رو به نمایش گذاشتیم. ورق روزگار هم برگشت و اون بنده خدا دید که چه موضوعاتی هستند که نمی‌دونه و شاید پیش خودش هم فکر کرد که همه این حق رو دارند که همه چیز رو ندونند و بی دلیل نیست که گفته‌اند "همه چیز را همگان دانند"


وقتی با تیمم تنها شدم، فقط یه سؤال داشتم برای به زبون آوردن:

چرا ما مهندس های کامپیوتر این طوری هستیم؟

چرا فکر می‌کنیم باید همه چیز رو بدونیم؟

چرا فکر می‌کنیم جواب هر مسأله توی آستین ماست؟


و یاد جمله معروف دیل کارنگی افتادم که همیشه تو جلسه استخدام یک همکار و در بدو ورودش به مجموعه به اون فرد می‌گفتم، با این مضمون که:

دیل کارنگی مهندس‌های زیادی رو پرورش داده بود و متوجه شده بود، مهندسی که توانایی علمی بالاتری داره الزاما در وضعیت مطلوبش به سر نمی‌بره، بلکه مهندسی که روابط بهتری رو رغم بزنه به نتابج مطلوب‌تر می‌رسه.


شاید زمزمه کردن کتاب‌هایی از این دست در دورانی که سعی می‌کردم مهندس‌ مطلوبی باشم باعث شد که تصمیم بگیرم کمتر مهندس باشم و از رابطه برقرار کردن با مهندس‌ها و به سرانجام رسوندن پروژه‌ها در قالب تیم علاقه‌مند بشم.


* نخبه واقعی: در دایره واژگان حقیر نخبه واقعی کسی است که در عالم علم و فن، آنچه همه می‌گویند نمی‌شود و ممکن نیست را در عمل نشان می‌دهد که شدنی است و نه تنها در کاغذ و تخته و مقاله و نه به زور پارتی و سمینار و جوایز خنده دار. حتی نخبه واقعی کسی است که با عمل ثابت می‌کند، آری به فلان دلیل نشدنی است و بهتر است دنبال راه حل بهتری باشیم. :)



عباس عظیمی

مشاور برنامه‌ریزی و توسعه تجارت

مشاور و مدیر پروژه‌های واقعی فناوری اطلاعات

www.abbasazimi.com


پ.ن: ممنونم از آقای عباس عظیمی، یکی از تاثیرگذار ترین و بارزترین شخصیت هایی که توی زندگیم دیدم، یه مدیر خوب و یه استاد به تمام معنا.