هر کدوم از ما وقتی به خودمون توی هر کدوم از این واژه ها دقت می کنیم سه تا آدم جدا رو می بینیم، آدمایی که اصلا شبیه هم نیستن و شاید حتی با هم تناقض دارند.
آدم گذشته خیلی نادونه! آدم حال خیلی بدبخته! و آدم آینده همه چی تموم و به قولی اوکازیون!!
اما حالا که تو این موضوع ریز میشم و عمیق تر در موردش فکر می کنم به این نتیجه می رسم که "امروز چو دیروزم، فرداست چو امروزم" و این خوشبینانه ترین حالتشه. یه قانون داریم که خودم ساختمش، "اگه نمی تونی بهتر بشی، ثابت نگه داشتن وضعیت عاقلانه ترین راهه"...
تو حالت بدبینانه تر (و البته واقعی تر) به این نتیجه می رسم که هر روزی که میاد حتی اگه بدترم نشده باشه چیزای خیلی بدتری رو ازمون می گیره! مثل عمر، جوونی، سلامتی و زیبایی!
گذشته من غصه می خورد که "چرا دنیا زیبا نیست"، چرا توش جنگ هست؟ چرا فقر هست؟ چرا ... ؟ چرا....؟ و بازم چرا...
یکم که بیشتر گذشت فهمیدم اینکه غصه خوردن نداره! "باید غصه بخورم که چرا دنیا رو زیبا نمی بینم"، چرا قشنگیاشو نمی بینم؟ چرا خوشبختیا و عشقاشو نمی بینم؟ چرا...؟ چرا....؟ و بازم چرا...
نخیر این کارم هم درست نبود!! نباید برای اینم غصه بخورم!!! امروز فهمیدم که "باید غصه بخورم که چرا چشمام زیبا نیست!!"...
و یه قصه این شکلیه سیر تکامل ما آدما!!! توقعاتمون کم و کمتر میشه و به جاش فکر می کنیم که چون به اون توقع های کوچیک و کوچیک تر رسیدیم باهوش و باهوش تر شدیم...
قبول دارم نباید زندگی رو پیچیده کرد وقتی که هنوز اندر خم یه کوچه ایم اما اینم باور دارم که سیر تکاملی ما(یا حداقل من) اسمش سیر تنزلی هستش و یه جور حماقت محض!!!